سه شنبه 87 شهریور 12
خیلی وقت بود منتظر بودم!
وقتی آمد یادم رفت برای چی!
پ.ن: با دست نیاز به درگاهت آمدم ... رحمی ...
پنج شنبه 87 شهریور 7
دوشنبه 87 شهریور 4
جمعه 87 مرداد 25
یکشنبه 87 مرداد 20
سه شنبه 87 مرداد 15
پنج شنبه 87 مرداد 10
خواستم حرفی بزنم! این جمله ی سید مرتضی به چشمم خورد: جز برای خدا کاری نکنید...
اگه می دونه ، خدا بیشتر از اون می دونه! کی بزرگتر از خدا!از خدا باید شرمم بشه، نه از اون!
پ.ن: تف به هرچی ریاست! تف!
پنج شنبه 87 مرداد 10
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا، دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست(؟) بپرسید چرا می شکند...
سه شنبه 87 مرداد 8
صابر زمین خورد...
و من تازه فهمیدم چقدر ناقصم ... ناقص!
پ.ن: هیئت نعمت بزرگی است... خیلی بزرگ!
پنج شنبه 87 مرداد 3
گوش کن! صدای زیارت عاشورا که لابه لای اذان باران گم بشود ... انگار کربلایی! خودِ خودِ بین الحرمین!
پ.ن1:باران را که می بینم حیرت می کنم از حیرت قطره ها...
پ.ن2: خدایا شکرت!
پ.ن3: دلم هنوز کربلایی نشده! فقط هوایی شده!